چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۰

سرت را برنگردان

این یونانی ها واقعا آدم شناس بودند. برای مثال داستان اورفیوس را در نظر بگیرید؛ کسی که با موسیقیش می توانست عالم و آدم را سحر کند. با مطالعه رفتاری که خدایان با او کردند می توان چند نکته ای راجع به طبیعت انسانی آموخت. یونانی ها خدایانشان را هم خوب می شناختند. این هم درست است. برگردیم به اورفیوس. اوریدیس همسر اورفیوس از گزش ماری می میرد و اورفیوس چنان غمگنانه می نوازد که دل خدایان به درد می آید و به او فرصت دیگری برای داشتن همسرش می دهند. او می تواند به جهان زیرین سفر کند و همسرش را برگرداند، فقط به یک شرط:
به هنگام برگشت به جهان بالا تو جلوی همسرت گام خواهی زد و نباید سرت را برگردانی. نباید نگاهش کنی.
اما همانطور که می توانید حدس بزنید، در آخرین قدم اورفیوس سرشار از شور و شوق نتوانست بر خودش غلبه کند. برگشت و به عقب نگاه کرد و همسرش ناپدید شد، این بار برای همیشه. اورفیوس می توانست باز بنوازد، با خدایان بحثهای فنی راه بیندازد که لااقل پاهای خودش روی زمین بوده و این را می توان "رسیدن به سطح زمین" به حساب آورد. اما خدایان یونانی با کسی شوخی ندارند و آنقدر آدمها را خوب می شناسند که کمتر کسی بتواند در معامله ای سرشان کلاه بگذارد. اولیس جدا یک استثنا بود.
می خواهید در این داستان طرف اورفیوس باشید یا نه، در واقع بیشتر مردم شاید به خاطر انسان بودن یا سرنوشت دردناکش طرف اورفیوس را می گیرند و از بی رحمی و تنگ نظری خدایان به شگفت می آیند. نظر من این است: حق با خدایان بود. درسی که آنان می خواستند به اورفیوس بدهند این است:
هرگز [در زندگی] پشت سرتان را نگاه نکنید، حتی برای یک لحظه.
تقصیر آنان نبود که اورفیوس کله شق بود. آنها خیر و صلاحش را می خواستند و این بهایی بود که نه فقط به خاطر لجبازی با خدایان بلکه به خاطر رفتار نادرستش پرداخت. او سزاوار این مجازات بود و باید واقعیت را قبول می کرد و می رفت رد کارش.
اما همانطور که گفتم اورفیوس کله شق بود و آخر عاقبت خوشی هم پیدا نکرد. او خدایان را انکار کرد و زمانی که به معبد دیونیسوس رفته بود یک خرمتعصب تراسی(1) او را تکه تکه کرد.


پی نوشت 1:
داستان کامل اورفیوس در ویکیپدیا
http://en.wikipedia.org/wiki/Orpheus


پی نوشت 2: تم مجازات بخاطر به پشت سر نگاه کردن در تورات و در داستان لوط هم تکرار میشود. زن لوط بخاطر یک نگاه به پشت سرش به ستونی از نمک تبدیل شد. شخصا ایده های یونانی را به معادلهای یهودی-مسیحی شان ترجیح میدهم. بسیار انسانی ترند و بسیار سرگرم کننده تر!
پانویس:
(1) Thracian

۴ نظر:

وهاب گفت...

جالب بود.
اما تحلیل شما خیلی کلی بود.
توی این اسطوره این "مرد" بود که نباید به "زنش" نگاه می‌کرد و "مرد" باید جلوی "زن" حرکت می‌کرد. چند تا نکته دیگه هم باقی می‌مونه که باید رمزگشایی بشه. مثلا گزیدن مار چه معنایی می‌ده؟ آیا سفر به جهان زیرین یعنی مرگ؟ یا سفر به دنیای درون؟
یه کتاب جالب هم هست که ماجرای اسطوره‌ای اروس و سایکی رو تحلیل کرده. اسم کتاب هست "زن درون"
http://www.adinebook.com/gp/product/9649098135
توی این ماجرا هم سایکی به دنیای زیرین سفر می‌کنه. یکی از آزمون‌‌هایی هست که آفرودیت براش ترتیب داده. اونجا باید یه جعبه‌ای رو برداره و بیاره بیرون و هرگز داخلش رو نگاه نکنه که ...

NightFall گفت...

از اینکه کلمات مرد و زن را در گیومه گذاشته اید اینطور برداشت میکنم که منظورتان تاکید بر مردسالارانه بودن این داستان است. من واقعا هیچ نظری در این مورد ندارم و اگر هم اینطور باشد خدشه ای به آنچه من از داستان برداشت کرده ام، وارد نمیشود. قصد من تحقیقی همه جانبه راجع به این اسطوره نبوده است.

با تشکر از لینک و اطلاعات اضافی در ضمن.

وهاب گفت...

فکر می‌کنم هم منظورم رو خوب نرسوندم و هم لحن کلامم رو.
از بر و روی مطالبی که توی وبلاگ شما هست، این طور برداشت کردم که هم به "تحلیل" و هم به "جزئیات" علاقه‌مند هستید. این کامنت در راستای همراهی با اون علاقه‌مندی‌های احتمالی بود.
با این حال کامنت سابق، بر خلاف اونچه گفتید، به طور ضمنی به برداشت شما خدشه هم وارد می‌کند! شما به طور کلی برداشت کردید که "هرگز [در زندگی] پشت سرتان را نگاه نکنید، حتی برای یک لحظه". این حکم خیلی کلی هست. توی این ماجرا، اورفئوس و نه اوریدیس، در شرایطی خاص نباید به پشت سرش نگاه می‌کرد. کما اینکه در ماجرای آفرودیت و سایکی و اروس، نمی‌شه نتیجه گرفت که هرگز در زندگی به داخل جعبه‌های گران‌بها نگاه نکنید!

"مردسالاری" کلمه‌ای امروزیه. با پررنگ بودن مفاهیمی مثل "مردسالاری"، "دموکراسی"، "حوزه شخصی" و ... در ذهن، نمی‌شه اسطوره‌ها رو خوب فهمید. می‌خوام بگم منظورم از تاکید بر مرد و زن، فقط و فقط تکیه بر اهمیت جزئیات ماجرا بود و "قطعا" نه برداشتی مردسالارانه.

NightFall گفت...

من الان متوجه منظور شما شدم. بله حق با شماست. من در یک نوشته جدی تر(مثل سایر پستهای این وبلاگ) سعی میکنم اینطور استعاری استدلال نکنم. پیش بردن استعاره ها و تلاش برای برداشتی کامل از آنها اغلب همین مشکلی را که بهش اشاره کرده اید ایجاد میکند.
من هرگز ادعا نمیکنم که «سرت را برنگردان» حکمی عقلانی و بر مبنای استدلال است. خیر، صرفا ربطی استعاری است که از خواندن اسطوره ای باستانی به ذهنم رسیده و همانطور که اشاره کرده اید نمیتوان از آن حکمی کلی استخراج کرد. بر عهده خواننده است که چقدر آن را جدی بگیرد!

در مورد استفاده از مفاهیم امروزی هم با شما همداستانم. منظور من هم از پرسش همین بود که با توضیح شما برطرف شد.