چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۰

مم توطئه

چندی پیش به مقاله زیر برخوردم. نویسنده از موضعی عالمانه و دقیق با پیش کشیدن مفهوم مِم، پدیده توطئه و عوامل به وجود آورنده آن را بررسی کرده است. نقطه قوت مقاله استفاده گسترده نویسنده از مثالهای تاریخی گویا و جذاب هم در حوزه اجتماع و سیاست و هم در حوزه علم و به خصوص پزشکی است. خواندن این مقاله بسیار جالب را به تمام دوستان و به خصوص به کسانی که به علم یا پزشکی یا علوم اجتماعی علاقه مندند توصیه می کنم. ترجمه من از مقاله آزاد است و مراجع را هم حذف کرده ام.


مِم توطئه
تئوریهای توطئه به راحتی فراگیر می شوند و به سختی می توان ردشان کرد. این تئوریها پس از سالها نشو و نما در سیاست و مذهب، امروزه در علم و پزشکی هم رسوخ کرده اند. سودمند خواهد بود که به تئوری پردازی در مورد توطئه به عنوان یک مِم (1) نگاه کنیم، یعنی ابداعی فرهنگی که در روند انتقال از ذهنی به ذهن دیگر، در روندی مشابه انتخاب ژنتیکی شکوفا می شود یا افول می یابد. مم توطئه با سایر مم های کلامی در رقابت است. مم هایی مثل مناظره منصفانه، مم تخصص علمی، و مم مخالفت در برابر عقاید ارتدکس (2).

منطق اصلی مم توطئه زیر سوال بردن همه چیزهاییست که قدرت می گوید. مبانیش اغلب گمانه ای است و همواره خواستار پاسخهای فوری، مبسوط، و قانع کننده برای همه سوالهاست. پاسخهایی که قانع کننده نباشند به عنوان دلیلی بر فریب توطئه گران در نظر گرفته می شوند. یک مثال خوب فیلم Loose Change 9/11: An American Coup است. این فیلم کارش را در سال 2005 به عنوان فیلمی داستانی در مورد حملات به برجهای تجارت جهانی اما ظاهرا به شکل مستندی در جستجوی حقیقت آغاز کرد. این فیلم مثل ویروس در اینترنت منتشر شد و تا به حال بیش از یک میلیون بیننده داشته است. فیلم سوالات متعددی را جانبدارانه مطرح می کند، مثل این که آتش های مرکز تجارت جهانی برای ذوب کردن فولاد به اندازه کافی داغ نبودند. اما هیچ کس ادعا نکرده که فولاد ذوب شده است، فقط تا حد وادادن و فروریختن داغ شده که همین اتفاق هم افتاد. فیلم به عنوان یک فاکت می گوید که اداره مالیات آمریکا برگشتهای مالیاتی افراد بخصوصی را محرمانه نگه می دارد. این گفته با موزیک زمینه ای شوم همراه می شود که تداعی گر کارهایی شیطانی است، علیرغم این که همه می دانند که اداره مالیات برگشتهای مالیاتی همه را محرمانه نگاه می دارد.

وقتی یک فاکت ادعایی از اعتبار می افتد، مم توطئه اغلب با فاکت دیگری عوضش می کند. یکی از تولید کنندگان فیلم فوق چنین می گوید: «ما هیچوقت نمی آییم بگوییم گفته هایمان 100 درصد درستند. ما می دانیم در مستندمان اشتباهاتی هست، و ما این اشتباهات را گذاشته ایم باشند تا مردم خودشان به دنبال رد کردن حرف ما باشند و خودشان دست به تحقیقات بزنند."

وقتی مم توطئه با رژیم منظمی از فیلمهای «متفاوت» و ادبیات یک جانبه همراه شود، می تواند به یک عادت فکری تبدیل شود. افرادی که به یک توطئه باور دارند محتمل تر است که توطئه های دیگر را هم باور کنند. یک تئوریسین جوان و خودخوانده توطئه از من خواست که هر هفته در مورد یک تئوری توطئه با او به بحث بنشینم، تئوریهایی از قبیل غذاهای تغییر یافته ژنتیکی، نوروتوکسین های واکسن ها، ایدز و یازده سپتامبر 2001. او «باور حقیقیش» را اینگونه بیان می کرد که تقریبا در هر تئوری توطئه ای یک «هسته حقیقت» وجود دارد و مدعی بود که اگر شما به این هسته پی ببرید، دیگر تنها کاری که لازم است «اتصال نقطه ها به هم و به دست آوردن تصویر است».

تئوریسین های توطئه نقطه های زیادی را به هم متصل کرده اند. 92 تئوری توطئه که اخیرا در هندبوکی منتشر شدند، موضوعات متنوعی را در بر می گیرند: توت عنخ آمون و نفرین فرعون، پروتوکل های زعمای صهیون، رسوم عبادی شیطان پرستانه، و نقشه های پنهانی شورای روابط خارجی، کمیسیون سه جانبه (3) و خانواده سلطنتی انگلستان. تئوریهای دیگری در مورد گروههای سری مذهبی، آدم دزدی موجودات فضایی، یا طرحهای تررویستها وجود دارند. بعضیهایشان صرفا سرگرم کننده اند، اما بعضی دیگر به جنگها، تفتیش عقایدها و نسل کشی هایی دامن زده اند و جان میلیونها انسان را گرفته اند.

توطئه های علمی و تکنولوژیک اغلب مدعی استفاده نابجا از علم توسط حکومت، نهادهای نظامی، یا شرکتهای بزرگند. ادعاهای نامانوسی را مطرح می کنند از این قبیل که ارتش جلوی تکنولوژی نامرئی کردن کشتی های جنگی را گرفته، شرکت های اتومبیل سازی و نفتی تکنولوژی هایی سری در اختیار دارند که می تواند آب را به بنزین تبدیل کند، یا این که ارتش در خفا همدست بیگانگان فضایی است. تئوری های توطئه مدعیند که ویروس ایدز عمدا و برای از بین بردن همجنسگرایان یا سیاهان تولید شده، فرود روی کره ماه در 1969 در یک استودیوی سینمایی ساخته شده، و دندان پزشکان می خواهند با اضافه کردن فلوراید به مخازن آب عمومی، آمریکایی ها را مسموم کنند. تئوریست های دیگری مدعیند که مقامات مسوول در زمینه سلامت عموم شواهدی را مخفی کرده اند که دال بر اینند که نگهدارنده های موجود در واکسن ها باعث اوتیسم و کاشت سینه سیلیکونی منجر به بیماری بافتهای متصل می شوند.

تئوریهای توطئه ادعا می کنند یک شرکت مهم داروسازی گزارشهایی را که نشان می داد داروی اصلی ضد التهاب آنها منجر به حمله قلبی و سکته می شود را پنهان کرده است و دانشمندان محیط زیست توطئه کرده اند که مجلات داوری را از انتشار مقالات محققان شکاکی که معتقدند گرم شدن جهانی یک بحران است، منع کنند. تئوریهای زیادی درباره توطئه پزشکان یا شرکتهای داروسازی برای منکوب کردن درمانهای نامتعارف پزشکی، ویتامین ها، و غذاهای سلامتی آور وجود دارند. نویسنده ای مدعی می شود که شرکتهای بزرگ و نهاد پزشکی برای جلوگیری از جستجوی درمان بیماری ایدز توطئه کرده اند تا بتوانند درمانها و داروهای غیر موثرشان را بفروشند.

بسیاری از این تئوریها صرفا پوچند، اما بعضیهایشان پذیرفتنیند و بعضی دیگر هم واقعا عناصری از حقیقت را در خود دارند. چگونه می توان بین آدمهای عجیب و غریب صرفا سرگرم کننده، آنها که صادقانه گمراهند، مدعیان حریص، و شکاکان جدی که همه شان در مورد اجماعی نابهنگام می پرسند، تمایز قائل شد؟ در مورد ادعاهای علمی، تنها پاسخ واضح، بازآزمایی اطلاعات تحقیقات اولیه و تکرار آزمایشها و تحلیلهاست. اما هیچ کس وقت و تخصص کافی حتی برای آزمایش مطالب تحقیقات اولیه در همه زمینه ها را ندارد چه برسد به تکرار کل تحقیقات. به همین خاطر، مهم است که رهنمودهایی  داشته باشیم برای تصمیم گیری در مورد اینکه کدام تئوریها به قدر کافی پذیرفتنید و ارزش بررسی را دارند.

یک رهنمود ارزشمند نگاه کردن به منطق آبشاری (4) در مناظرات مربوط به توطئه است. این امر وقتی رخ می دهد که مدافعان یک تئوری توطئه نیاز می بینند افراد بیشتر و بیشتری را درگیر کنند که قصور آنها در کشف و برملایی توطئه، فقط با همدستیشان با همدیگر ممکن باشد. رهنمود دیگر گشتن دنبال ادعاهای اغراق شده ای در باره قدرت توطئه گران است، ادعاهایی که لازمند تا بتوان توضیح داد که چرا توطئه گران توانسته اند این همه آدم را مرعوب کنند و ردشان را به این خوبی بپوشانند. هرچقدر توطئه ادعایی گسترده تر و نیرومندتر باشد، احتمال این که کشف نشده باقی مانده باشد کمتر است.

برای مثال، این ادعا که فرود روی کره ماه در 1969 یک حقه بود متضمن همدستی هزاران دانشمند و تکنسین آمریکایی و همچنین ستاره شناسان شوروی و دیگرانی در سراسر جهان است که این رویداد را پیگیری می کردند. واقعا نامحتمل است که چنین توطئه ای می توانست همه چیز را سرجای خود نگه دارد. از سوی دیگر، این تئوری که چند نفر از گروه انتخاباتی ریچارد نیکسون برای ورود غیرقانونی به دفاتر رقبیب در ساختمان واترگیت توطئه کردند، پذیرفتنی بود و ثابت شد که ارزش تحقیق را هم داشته است. به همین ترتیب، این تئوری که گروهی دانشمند آب و هوا توطئه کردند که جلوی تحقیقاتی را که باور داشتند گمراه کننده و مضر به حال سیاست عمومی است، را بگیرند، پذیرفتنی است و ارزش تحقیق را دارد، علیرغم اینکه احتمال این که چنین توطئه ای برای مدت طولانی کشف نشده باقی بماند بسیار اندک است.

تعریف «توطئه»
استفاده از مم توطئه کاراست، چون توطئه در دنیای واقعی وجود دارد. نمی شود در برابر همه ادعاهای توطئه بلافاصه واکنش رد یا عدم قبول نشان داد، اما آزمایش کردنشان هم سخت است چون عدم وجود شواهد را اثباتی بر این امر که توطئه گران چقدر زیرکانه توانسته اند پنهانکاری کنند، می گیرند. اولین گام در آزمودن ادعاهای توطئه تعیین دقیق امر مورد ادعاست. یک تعریف منحصر به فرد از "توطئه" وجود ندارد، و افراد بسته به نقطه نظرشان تعریفهای مختلفی را اعمال می کنند. دیکشنری انگلیسی آکسفورد توطئه را با جای تفسیر زیاد اینطور تعریف می کند:

توافقی میان دو یا چند شخص برای انجام امری مجرمانه، غیرقانونی یا مستوجب سرزنش.

تعاریف حقوقی از توطئه مجرمانه وجود دارد، اما اینکه چیزی مستوجب سرزنش باشد، بسته به نگاه بیننده دارد. هیلاری کلینتون معترض شد که شوهرش قربانی «یک توطئه گسترده از سوی جناح راست» است و لیندون جانسون رسانه ها و فعالان لیبرال را متهم کرد که مشغول «توطئه» برای مقابله با سیاستهای جنگ ویتنامش هستند. هر دو عمدا اینکه منظورشان عملی مجرمانه یا صرفا مستوجب سرزنش است را ناگفته گذاشتند. هر گروهی از افراد که در جهت هدف خاصی سازماندهی یابند را می توان «توطئه گر» خواند اگر گوینده از هدف مزبور خوشش نیاید.

اما کلمه توطئه اغلب به معنی چیزی است که سری و مخفی باشد. برخی توطئه را اینگونه تعریف کرده اند:
«طرحی مخفی از سوی یک گروه برای تحت تاثیر قرار دادن وقایع از طریق عمل مخفیانه.» توطئه هایی که اینگونه تعریف شده اند قطعا اتفاق می افتند، و این هم ممکن است که موفق ترینشان هرگز کشف نشده باشند. از این قبیل توطئه ها می توان به توطئه (شکست خورده) ترور آدولف هیتلر، حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، و توطئه واترگیت اشاره کرد. اما اصطلاح «تئوری توطئه» معمولا به ادعاهایی اطلاق می شود که می گویند وقایع مهم به خاطر توطئه هایی رخ داده اند که تا به حال کشف نشده باقی مانده اند. این ادعا که مرکز تجارت جهانی توسط القاعده منفجر شد تئوری توطئه نیست، اما این ادعا که انفجار بمب کار ماموران اسراییلی بوده یا مقامات آمریکایی از پیش در جریان واقعه بوده اند، قطعا تئوری توطئه است. به هر حال نمی توان روی تعریفی رسمی به توافق رسید، اما کسانی که مدعی توطئه اند را باید برای واضح صحبت کردن به چالش کشید.

مم توطئه در سیاست، مذهب و ژورنالیسم از جاهای دیگر بیشتر امکان شکوفایی دارد. چون در این حوزه ها موفقیت کنشگران بسته به جذب عامه مردم دارد. حتی ضروری نیست که کنشگر واقعا تئوری خاصی را باور داشته باشد؛ کافیست آن را پذیرفتنی بیابد و تشخیص دهد که برای ایجاد شک و از اعتبار ساقط کردن رقبا مفید است. اما این استراتژی نباید برای دانشمندان کافی باشد و یافته های علمی صرفا یافته های علمی هستند، نه گمانه زنی راجع به اتفاقات کشف نشده. این یافته ها باید توسط سایر دانشمندان تکرار شدنی باشند.

در کار روتینشان، دانشمندان استفاده خاصی از مم توطئه نمی کنند چون موفقیت در کار علمی از بردن بورسهای کاربردی و منتشر کردن یافته های برجسته در ژورنالهای بازبینی شده توسط همکاران حاصل می شود. حمله به دیگر دانشمندان و متهم کردنشان به توطئه گری کمکی به پیشرفت شغلی در زمینه علم نمی کند. این هم مهم نیست که دانشمند مزبور چقدر از دست داوران، ویرایشگران، همکاران یا مدیرانی که پیش نویس تحقیق یا تقاضای بورس یا درخواست استخدام را رد می کنند، عصبانی و کلافه باشد. اما مم توطئه برای دانشمندانی که از جریان اصلی بسیار دورند و به دنبال منابع تامین اعتبار یا انتشار آثارشان به روشی متفاوتند، می تواند کارا باشد. گاهی هم وقتی سلامت عقلی دانشمندی رو به زوال می گذارد و او تماسش با واقعیت را از دست می دهد، باز با مم توطئه مواجه می شویم.

در عوض وکلای دعاوی برای مم توطئه استفاده های زیادی دارند چون موفقیت آنها بسته به قانع کردن هیاتهای ژوری است. تئوری توطئه یکی از اسلحه های استاندارد آنها برای از اعتبار انداختن نظرات متخصصان زمینه های مختلف، از جمله دانشمندان، است. وکلا روی انگیزه های متخصصان، کارفرمایانشان، دستمزدشان برای شهادت، و از این قبیل متمرکز می شوند. به علاوه آنها متخصصی پیدا می کنند که به نفع آنها شهادت دهد و به این ترتیب این گونه القا می کنند که تخصص به بالاترین قیمت قابل خریداری است و در موضوع مورد بحث اجماعی وجود ندارد. پاداش این طرز عملکرد می تواند فوق العاده باشد بخصوص وقتی یک دعوی دسته جمعی علیه یک سازمان بزرگ به تراضی منجر شود.

توطئه های واکسیناسیون
وقتی مجله معتبر لانست مطالعه ای را منتشر کرد که گزارش می داد بین واکسن سرخک و اوتیسم ربطی فرضی وجود دارد، تئوری های توطئه درباره واکسن ها  جان تازه ای پیدا کردند. علیرغم این که مطالعه مزبور از تعداد کمی نمونه استفاده کرده بود و استنتاجهایش گمانه زنانه بود، رسانه ها داستان را برجسته کردند. واکنش افکار عمومی خیلی وسیعتر از آن چیزی بود که مسوولان سلامت عمومی پیش بینی می کردند. دلایل گستردگی واکنش عمومی را می توان در رنجش والدین، بی اعتمادی به مراجع پزشکی، و ریسک فاجعه بار برای جامعه آسیب پذیر (کودکان و نوزادان) جستجو کرد. پتانسیل دعوی های دسته جمعی به سود والدینی که کودکانشان توسط واکسن ها آسیب دیده اند نیز وجود دارد. برخی از آنان برای مراقبت از فرزندان مبتلا به اوتیسمشان نومیدانه به کمک احتیاج دارند.

نتیجه کاهش نسبت والدینی بود که کودکانشان را واکسینه می کردند و در نتیجه افزایش نرخ بیماری، بخصوص در انگلستان. مراجع سعی کردند با ذکر کردن یافته های مطالعات وسیع اپیدمولوژیک پاسخ دهند، اما بخش اعظم مطبوعات داستانها و حکایات شخصی را پوشش می دادند. بازگرداندن اعتماد عموم به واکسیناسیون شاید هم بیشتر نتیجه فاش شدن تمایلات عامه پسندانه پزشک منتشر کننده مقاله اصلی بود تا شواهد خیره کننده عدم وجود رابطه بین واکسیناسیون و اوتیسم. مقاله مزبور بعدا توسط ژورنال حذف شد.

یک شاخص تئوری پردازان توطئه نادیده گرفتن لغزشهای منطقی و نقصان در شواهد توسط هوادارانشان است، در عوض با دیدن کوچکترین رخنه در استدلالهای رقیب به سرعت به سمتش یورش می برند. وقتی یک محقق پیشتاز دانمارکی متهم به دزدیدن اعتبارات دانشگاهش شد، تئوریسین های توطئه واکسنی هجوم آوردند. رابرت اف. کندی جروم، پسر مدعی العموم سابق آمریکا، از این فرصت استفاده کرد و در وبلاگ پرخواننده هافینگتون پست، «سرپوش گذاشتن روی موضوع واکسن» را تقبیح و محکوم کرد. او بر اساس تغییرات قانونی در دانمارک و افتتاح یک کلینیک جدید اوتیسم، یافته های مربوط به واکسنها و اوتیسم را ناچیز جلوه داد. محققان واکسن را به خاطر پول گرفتن از مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریها (5) مورد انتقاد قرار داد و متهمشان کرد که «با مسوولان این مراکز همدستند و شیادانه فاکتهای خاصی را دستچین کرده اند تا بی خطر بودن واکسنها را اثبات کنند.» اما اگر سی.دی.سی ها به ملاحظه این قبیل نگرانیهای عمومی هزینه این تحقیقات را تقبل نمی کرد، مخالفان واکسن دقیقا به همین خاطر محکومشان می کردند.

توطئه های غذاهای دستکاری شده ژنتیکی
نگرانی عمومی راجع به غذاهای دستکاری شده ژنتیکی (6) وقتی برانگیخته شد که یک دانشمند، آسپراد پوزتای، در یک مصاحبه تلویزیونی مدعی شد که موشهایی که غذاهای دستکاری شده خورده بودند دچار آسیب دستگاه گوارشی شده اند. یافته ها آشکارا مقدماتی بود؛ در هر گروه فقط شش موش مورد آزمایش قرار گرفته بودند، و به یک گروه فقط برای ده روز سیب زمینی های دستکاری شده خورانده شده بود. آثار گزارش شده روی موشها جزیی بودند، اما مطالعه مزبور فراگیری عمومی عجیبی پیدا کرد چون به ترسهایی که مدتها بذرش توسط طرفداران محیط زیست و جنبشهای اجتماعی ضد کاپیتالیستی افشانده شده بود، دامن می زد. در حین اینکه جدل ادامه داشت، ابهاماتی در مورد ناقص بودن مطالعه مطرح شد که در نهایت منجر به رفتن پوزتای از موسسه تحقیقاتیش شد. اما فعالان ضد غذاهای ژنتیکی انتقادات وارد بر تحقیقات را توطئه خواندند و درخواستی را بین دانشمندان به گردش انداختند که خواستار دفاع از حقوق پوزتای بود.

در نهایت لانست مطالعه او را منتشر کرد. این مقاله تا به حال در هیچ ژورنال داوری منتشرنشده بود. مقاله برای شش بازنگر فرستاده شد، و فقط یکی از آنها با انتشارش مخالفت کرد. اما یکی از بازنگران که از انتشار مقاله دفاع کرده بود چنین گفت: «به نظر من این تحقیق ناقص است اما به خاطر اجتناب از سوظن در مورد توطئه علیه پوزتای طرفدار انتشارش هستم. به این ترتیب همکاران این فرصت را دارند که خودشان داده ها را ببینند».

با انتشار یافته هایش در تلویزیون، پوزتای توجه غیرمعمولی نسبت به تحقیقش جلب کرد که در غیر اینصورت هرگز شانس پذیرش توسط یک ژورنال معتبر علمی را نداشت. این لااقل نظر یک ویرایشگر ژورنال رقیب بود که می پرسید: «آخرین باری که لانست یک مطالعه تفسیرناپذیر مربوط به موشها را منتشر کرد، کی بود؟ این پایین آوردن استاندارد [پذیرش مقالات] است». انتشار یافته های بحث برانگیز روی اینترنت یا از طریق رسانه ها به عنوان راهی که کشفیات مهم را سریعا دست یافتنی کند قابل توجیه است، اما کارکرد دیگری هم دارد و آن دور زده شدن فرایند بازبینی عادی علمی  است. گاهی اوقات این یافته ها قبل از آنکه دانشمندان حتی فرصت بی اعتبارسازیشان را پیدا کنند به بخشی از معلومات عمومی تبدیل می شوند، مثل این ادعا که کاهش جرم در ایالات متحده در دهه 1990 تا حدی به خاطر قانونی کردن سقط جنین در دهه 1970 بوده.

مم مناظره منصفانه
ناراضیان از جریان اصلی علم اغلب این مم را به کار می گیرند که در هر بحثی دو طرف وجود دارند و هر طرف مستحق این است که وقت برابری برای ارائه نظرش داشته باشد. جرج بوش در نقل قول مشهوری پیشنهاد کرد که به دانش آموزان تکامل و خلقت گرایی به یک اندازه درس داده شوند تا خودشان قضاوت کنند که کدام استدلال قانع کننده تر است. مشابها، تکذیب کنندگان هولوکاست خواستار وقت مساوی برای دیدگاهشان نسبت به موضوع هستند. آنها به تهران یا هرجا که شنونده داشته باشند می روند. هر وقت این ناراضیان یا «تجدید نظر طلبان» فرصتی برای ارائه دیدگاهشان پیدا می کنند، هر شکاف یا تناقض در شواهدشان را که محققان جریان اصلی ذکر کرده باشند، می کوبند. کلامشان صرفا برای زیر سوال بردن انگیزه های رقبایشان در عین اجتناب از قبول هر ضعف یا جانبداریی در دیدگاه خودشان است.

مم جانبداری وسیعا در دادگاههای حقوقی و بحثهای سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد و وقتی پرسش مورد نظر سلیقه ای یا اخلاقی باشد، کارایی خوبی دارد. اما به درد دانشمندان نمی خورد چون برای بیشتر پرسشهای علمی پاسخ عینی درست یا غلط وجود دارد و بحث بر سر این پرسشها را نمی توان با رای بچه مدرسه ایها حل کرد. بچه مدرسه ایها در 1945 احتمالا با اظهار نظر مشهور آدمیرال ویلیام لیهی موافق بودند که گفته بود: «بمب اتم هیچوقت منفجر نخواهد شد و من این را به عنوان یک متخصص در زمینه مواد منفجره می گویم.» اما بمب منفجر شد و بعد از آن دیگر این بحث دو طرف نداشت.

مم تخصص علمی
هنگام تصمیم گیری در مورد ادامه دادن پروژه بمب اتمی، هاری ترومن به مم دیگری تکیه کرد که در جوامع غربی نفوذ زیادی دارد و آن تکیه به تخصص علمی بود. این مم می تواند ترغیب کننده تصمیم گیرندگان و افکار عمومی باشد، البته اگر دانشمندان در زمینه مورد بحث توافق داشته باشند و اگر سابقه توصیه های سیاستگذاریشان خوب و موفق بوده باشد. تنشی ذاتی بین تمایل سیاستگذاران برای توافق جمعی و نیاز دانشمندان برای داشتن ذهنی باز نسبت به تئوریهاو شواهد متفاوت وجود دارد. دانشمندانی که می خواهند بر سیاست تاثیرگذار باشند گاهی اوقات وسوسه می شوند که مدعی توافق علمی شوند حتی وقتی فاکتهای موجود تضمین دهنده وجود چنین توافقی نباشند.

ما دانشمندان علوم اجتماعی بخش زیادی از پتانسیل تاثیرگذاریمان را از دست داده ایم چون  اغلب ما را هواداران یک هدف خاص می شناسند تا محققان امور عینی. توانایی ما در پیش بینی نتایج سیاستها بسیار محدود است، با این وجود گاهی در این تله می افتیم و مدعی می شویم بیشتر از دانش واقعیمان می دانیم. آمارگران اقتصادی دهه هاست که تحلیلهای متعارضی از رابطه بین مجازات اعدام و میزان جنایت منتشر می کنند و هیچ پیشرفت واقعی به دست نیاورده اند، اما هنوز هم از یافته هایشان برای حمایت یا مخالفت با مجازات اعدام استفاده می کنند. وقتی بیل کلینتون پیشنهاد اصلاحات رفاهی در ایالات متحده را مطرح کرد، تقریبا همه دانشمندان علوم اجتماعی متخصص در این زمینه پیش بینی کردند که فقر و گرسنگی افزایش خواهد یافت. در برخی موارد آنها با استفاده از مدلهای پیچیده آماری از پیش بینیهایشان دفاع کردند، علیرغم این فاکت که این مدلها هیچ سابقه تایید شده ای در پیش بینی روندهای مربوط به فقر نداشتند. کلینتون به حرف سیاستمداران و فعالان محافظه کاری که پیش بینی می کردند فقر کاهش خواهد یافت گوش کرد و در واقع، همین اتفاق هم افتاد.



تصادم دو مم: انکار کنندگان اچ.آی.وی/ایدز
تعارض بین مم مناظره منصفانه و مم تخصص علمی در مباحثه ای بین ویراستار مجله نیچر(7) جان مدوکس و پیتر دوسبرگ بیولوژیست نشان داده شد. پیتر دوسبرگ با این که اچ.آی.وی باعث ایدز می شود مخالف است. با تکیه بر نرم های بی طرفی در بحث، دوسبرگ خواستار حق پاسخگویی به مقالات علمی شد که از نظرات جریان اصلی در مورد ربط اچ.آی.وی و ایدز دفاع می کنند. در نقطه معینی از بحث، مدوکس دادن حق پاسخگویی به دوسبرگ را رد کرد و گفت که دوسبرگ «حق پاسخ گرفتن را به خاطر طرز بیانش از دست داده. او هر سوالی که بیشتر از ده دقیقه بی پاسخ بماند را به عنوان اثباتی بر اینکه اچ.آی.وی علت ایدز نیست، در نظر می گیرد. و از سوی دیگر شواهدی که با فرضیه داروهای متفاوت او در تعارض باشند، به راحتی نادیده گرفته می شوند.» مدوکس استدلال می کرد که پرسشهای دوسبرگ از لحاظ علمی معتبر نیستند و در عوض انگ زنانه و طلبکارانه اند: «اگر نتوانید فلان چیز را همین حالا پاسخ دهید، باورتان مبنی بر این که اچ.آی.وی باعث ایدز می شود، غلط است».

مدوکس متوجه شد که «دوسبرگ و همفکرانش اعتراض خواهند کرد که این کار وی نسخه ای خواهد بود برای خاموش کردن کسانی که دانش مورد قبول را به چالش می کشند. شاید هم چنین باشد. اما قصد نیچر این نبوده است. در عوض، گفته های دوسبرگ در باره علت ایدز بخاطر منافع عموم منتشر خواهند شد. هر وقت او متنی را برای انتشار ارائه دهد که مستند باشد، در صورت امکان منتشر خواهد شد." به عنوان ویراستار یک ژورنال علمی، کار مدوکس موجه بود. او می گفت مقالات شامل یافته های جدید را منتشر خواهد کرد، اما آنهایی را که صرفا به پرسشهای بی پاسخ در کار سایرین می پردازند را نه. اما مدوکس واقع گرا بود و فهمید که باورمندان به تئوری توطئه ایدز، استنکافش از انتشار نظرات اضافی دوسبرگ را سانسور جلوه خواهند داد.

مم ستیز با عقیده ارتدوکس
دوسبرگ و سایر ناراضیان بر مم کلامی جا افتاده دیگری هم تکیه می کنند: یک دانشمند مستقل و شجاع که با عقاید ارتدوکس در ستیز است. برای این مم اغلب گالیله و اصرارش بر مدل خورشید مرکزی منظومه شمسی در برابر عقیده ارتدوکس کلیسای کاتولیک را مثال می زنند. موارد دیگری از دانشمندان ناراضی وجود دارند که بعدها صحت نظرشان اثبات شده. توماس گولد می گفت که در برابر ذهنیت گله ای(8) علم، قد علم کرده. او این گفته را در دفاع از تئوریهایش در مورد مکانیزم گوش داخلی و پولسارها(9) به عنوان ستارگان چرخان نوترونی بیان می کرد. هر دوی این تئوری ها بعدها مورد قبول قرار گرفتند. این ذهنیت گله ای محصول توطئه ای عمدی نیست هرچند ممکن است اینطور به نظر بیاید. بلکه صرفا یک پدیده رفتاری جمعی است: یک باور، تقویت شده و جزیی از معرفت مرسوم می شود چون خیلی تکرار شده. به همین خاطر است که نظرات متفاوت هم مهمند. مخالفت با باور ارتدکس خیلی دشوار نیست؛ دشواری واقعی، داشتن یک تئوری واقعا بهتر از تئوری مرسوم است. تئوریهای مخالف اگر با شواهد معقولی پشتیبانی شده باشند، باید منتشر شوند، اما این بدان معنی نیست که به منتقدان وقت برابر برای مخالفت با هر یافته یک دانشمند جریان اصلی داده می شود.

در پاسخش به دوسبرگ، مدوکس به استدلال فلسفی منسوب به کارل پوپر ارجاع می دهد: علم از طریق ابطال فرضیات پیشرفت می کند. مدوکس می گوید: «درست است، تئوریهای خوب (با احترام به پوپر) تئوریهای ابطال پذیرند، و یک ردیه، یک تئوری خوب را زمین می زند.» اما در جمله بعدی بطور ضمنی بر فلسفه علم متفاوتی تکیه می کند که اغلب منتسب به ایمره لاکاتوش است: علم با اصلاح و اضافه کردن به برنامه های تحقیقی جاری پیشرفت می کند، اینگونه نیست که هر بار یک فرضیه ابطال شود کل این برنامه ها رها شوند. مدوکس می گوید: «سوالات بی پاسخ، ابطال نیستند؛ بلکه باید محرکهایی برای تحقیقات بیشتر به حسابشان آورد.»

دانشمندان واقعا ایده هایشان را در پاسخ به شواهد جدید تغییر می دهند، حتی بیشتر از مردم عادی در تصمیم گیریهای روزمره. لینوس پاولینگ مدل سه مارپیچی از دی.ان.ای را به محض مشاهده شواهدی برای مدل دو مارپیچی رها کرد. اما هیچوقت دست از حمایتش از ویتامین سی به عنوان درمانی برای سرماخوردگی عمومی و سرطان برنداشت، و مهم هم نبود که چه تعداد مطالعه به تفاوت معناداری بین گروههای آزمایشی و کنترل نرسیده باشند. پاولینگ در طرح هر مطالعه نقصانی پیدا می کرد و اصرار داشت که اگر مطالعه به شکل متفاوتی انجام شده بود، نتایج کاملا فرق می کرد. او خودش هیچوقت تحقیقی عملی روی ویتامین سی انجام نداد. چنین تحقیقی ریسک عدم تایید فرضیاتش را در بر داشت. در عوض او خودش را وقف بی اعتبارسازی مطالعات منتشر شده علمی کرد.

متاسفانه، افکار عمومی پاولینگ را بیشتر بخاطر این کارش می شناسند تا بخاطر سهم بنیادینش در شیمی. پاولینگ مدعی نشد که قربانی توطئه ایست؛ او خودش را در مقام به چالش کشاننده ذهینت گله ای علم می دید. اما پرستیژ علمی او باعث اعتبار یافتن کسانی شد که می خواستند داروهای پزشکی را به عنوان توطئه دکترها و شرکت های داروسازی زیر سوال ببرند. مهارت علمی اغلب بسیار تخصصی است، و دانشمندان حامی یک هدف سیاسی که صرفا ربط اندکی به حوزه تخصصشان دارد، نمی توانند ادعای ویژه ای در مورد دانستن حقیقت داشته باشند.

تئوریسین های توطئه اغلب بر این باورند که می توانند غلط بودن یک تئوری علمی را با یافتن یک نقصان یا خلا کوچک در شواهد مربوط به آن اثبات کنند. و بعد وقتی دانشمندان در تلاش برای رفع نقصان هستند، مدعی وجود توطئه می شوند. اگر دانشمندان بر کارشان اصرار داشته باشند و فرض بگیرند که راه حلی پیدا خواهد شد، مجددا متهم به توطئه خواهند شد. در واقع، مواردی که کل یک تئوری علمی توسط یک یافته منفی نابود شده باشد، بسیار اندک و به ندرت دیده می شوند. این امر به خصوص در زمینه هایی مصداق می یابد که با مدل سازی آماری پدیده های پیچیده سر و کار دارند. در این موارد چند مدل که تقریبا به یک اندازه مناسب (یا نامناسب) هستند برای پدیده مزبور وجود دارند و انتخاب مجموعه داده ها و تصمیم گیری در مورد پالایش این داده ها، اغلب نقشی حیاتی پیدا می کند. آزمون مهمتر یک برنامه تحقیقاتی این است که آیا با گذر زمان پیشرفتی حاصل شده یا خیر و این که آیا با انتخاب خط مشی متفاوتی می توان پیشرفت بیشتری حاصل کرد؟ پیشرفت را می توان با انباشته شدن حجمی قابل اطمینان و قابل بازبینی از دانش و معرفت با احتمال درستی بسیار بالا، سنجید.

توطئه تغییرات آب و هوا
مم توطئه به خصوص در بحث گرم شدن کره زمین نقش برجسته ای داشته است. وقتی هیات بین المللی تحقیق در مورد تغییرات آب و هوا(10) گزارشش را در 1996 منتشر کرد، یک فیزیکدان برجسته بازنشسته، فردریک سایتز، در صفحات نظرات خوانندگان(11) مجله وال استریت ژورنال، هیات را به «فریبی عظیم در مورد گرم شدن زمین» متهم کرد. سایتز استدلالی علمی برای نشان دادن غلط بودن نتایج گزارش پیش نکشید. در عوض، او به روش های کمیته در ویرایش سند مزبور حمله برد و ویرایشگران را متهم کرد که با زیر پا گذاشتن قواعد کاریشان، بخشهایی از متن را بازنویسی و بازچینی کرده اند تا نظرات دانشمندان شکاک را کمرنگ جلوه دهند. همین نکته ظاهرا مبهم راجع به نحوه ویرایش یک سند فنی سازمان ملل ناگهان به ابزاری موثر در دست مخالفان نتایج گزارش تبدیل شد که با استفاده از آن در برابر نتایج گزارش مزبور صف آرایی کنند.

با مرور دقیق ماجرا معلوم شد که ویرایشگران قواعد کاریشان را زیر پا نگذاشته بودند و تغییرات ویرایشی معقول بوده است. بالاخره کار ویرایشگران ویرایش متن است، به خصوص در مواقعی که متن توسط یک کمیته تهیه شده باشد. استدلالهای شکاکانه از گزارش حذف نشده بودند، بلکه بازچینی شده بودند و نحوه بیانشان تغییر یافته بود و این امر باعث شده بود که میزان تاکید روی این استدلالها کمتر از حد مورد توقع سایتز بشود. اما استفاده از مم توطئه باعث شد بحث در حوزه عمومی از اصل ماجرا به حوزه های دیگری مثل اشخاص، رویه ها و انگیزه ها کشیده شود. دانشمندان آب و هوا احساس کردند مورد حمله قرار گرفته اند و به همین خاطر بیشتر به خودشان به عنوان کنشگرانی در محاصره نگریستند تا دانشمندانی بی طرف. در سال 2009، هکر ها ای-میل هایی خصوصی را منتشر کردند که آشکارا نشان می داد که دانشمندان آب و هوا، ویرایشگران را تحت فشار گذاشته اند تا مقالات شکاکان را منتشر نکنند. همچنین دانشمندان آب و هوا به دنبال راههایی بوده اند که داده هایشان را برای جلب حمایت و تاثیر گذاری بیشتر تقویت کنند.

دانش آب و هوا کاملا وابسته به مدلهای پیچیده آماری بر مبنای داده های محدود است. بنابراین شگفت آور نیست که مدلهایی که بر اساس فرضیات متفاوتی بنا شده باشند، به نتایج متفاوتی هم منجر شوند. برخی دانشمندان به هنگام ارائه داده هایشان عجله کرده بودند و نمودارها را به  شکلی که بعدا چوب هاکی(12) خوانده شده نزدیک کرده بودند تا نگرانیهایشان از بابت جلب حمایت عمومی را رفع کنند.

تا به حال چندین گروه از متخصصان کاملا صاحب صلاحیت داده ها را به دقت مرور کرده اند، و نتیجه صرفا یک چوب هاکی کمتر خطی بوده است که در آن دما در عصر گرم میانی(13) افزایش یافته و در عصر یخبندان(14) اندکی کاهش پیدا کرده. اما افزایش ناگهانی دما در قرن بیستم که نکته اساسی بررسی بوده، دست نخورده و اشکالی نداشته است.

در اینجا نمی توان به اصل موضوع پرداخت که البته به شکلی گسترده در این ژورنال مورد بحث قرار گرفته است. یک نکته امیدوارکننده در این ماجرا این است که علیرغم تلخی بحث در مورد رفتار دانشمندان، هم اکنون در مورد اصل مساله گرم شدن زمین اجماع قابل توجهی به دست آمده است. برای مثال یکی از منتقدان مسوول در این زمینه به صراحت ابراز می دارد که: «تغییرات آب و هوا پدیده ای حقیقی است، و ریسک پیامدهای عمده در آینده اصلا جزیی نیست». اما در مورد این که شدت ریسک چقدر است، چقدر تا اتفاق افتادنش زمان مانده، و هزینه ها و فواید استراتژی های مقابله ای، اجماعی وجود ندارد.

منتقدان کمتر مسوولیت پذیر کل مساله را به عنوان یک حقه از دم رد می کنند و تمرکزشان را روی لغزشهای طرف مقابل می گذارند. دانشمندان آب و هوا این راه را برای تئوریسین های توطئه باز کردند، چون اجازه دادند حمایت از موضعشان روی علمشان سایه بیفکند و به این ترتیب درستی کل کارشان هم زیر سوال رفت. طنز قضیه اینجاست که این امر در نهایت باعث تضعیف سیاست مورد حمایت دانشمندان آب و هوا شد. این موضوع واقعا مایه تاسف است، چون در این مورد دانش مبنایی صحیح بود.

پیامدهای توطئه
دانشمندانی که با حمله به اعتبار حرفه ایشان مواجه می شوند، تمایل می یابند که از حوزه سیاست عمومی کنار بکشند. اما اگر به تئوریسین ها توطئه اجازه داد که بر گفتمان عمومی غلبه یابند، پیامدها می توانند فاجعه بار باشند. ترس از علم و باور به توطئه ها باعث شده که والدین انگلیسی فرزندانشان را در معرض بیماریهایی با خطر جانی قرار دهند، اداره بهداشت آفریقای جنوبی درمانهای ضد ویروسی ایدز را کنار بگذارد، و دولت زامبیا در هنگام قحطی غذاهای دستکاری شده ژنتیکی از سوی آمریکا را رد کند. ترس از علم چیز جدیدی نیست. بنجامین فرانکلین می ترسید که خانواده اش را علیه سرخک واکسینه کند و وقتی یک پسرش از این بیماری در 1736 فوت کرد، عمیقا از این تصمیمش پشیمان شد. والدین، امروزه در حال تکرار همان اشتباه هستند.

برخی گروهها به جای پشتیبانی از موضع خودشان، به انگیختن ترس از علم می پردازند، چون این روش آسانتری است. جنبش علیه غذاهای دستکاری شده ژنتیکی در اروپا عمدتا توسط کنشگران ضد کاپیتالیسم، ضد شرکتهای بزرگ، و ضد آمریکایی تجهیز و تقویت می شود. اینان این روش را آسانتر می یابند تا حمله مستقیم به کاپیتالیسم شرکتی را. این ایدئولوژی ها در آمریکای شمالی از حمایت خیلی کمتری برخوردارند، و تلاش برای سازماندهی علیه غذاهای دستکاری شده ژنتیکی خیلی ضعیفتر بوده است. مردم آمریکای شمالی به بیماری قابل توجهی به خاطر استفاده از این غذاها در رژیمشان مبتلا نشده اند. اما صلح سبز(15) و سایر گروهها این فاکت را عمدا نادیده می گیرند. انسان به شک می افتد که اگر غذاهای دستکاری شده را یک دولت سوسیالیست ابداع کرده بود، گروههای مزبور این غذاها را به عنوان پیروزی بزرگی علیه گرسنگی جار می زدند.

سیاست عمومی برای تصمیم گیری نیازمند اجماع است، هرچند به هر حال معمولا مقداری عدم اطمینان باقی می ماند. اگر دانشمندان در این امر ناموفق باشند، قطعا انتظار زیادی است که سیاستمداران و ژورنالیستها بتوانند به چنین اجماعی برسند. تلاش برای رسیدن به اجماع همواره در معرض حمله تئوریسین های توطئه قرار دارد. آنها اجماع را مکانیزمی برای سرکوب نارضایتی و گفتمان مخالف جلوه می دهند. اما هر کار کنیم بالاخره ناراضیانی وجود خواهند داشت و مباحثه با آنان از جایی به بعد بی فایده می شود. در 1870، آلفرد راسل والاس اجازه داد که در برابر یک تئوریسین صاف بودن سطح زمین، جان همپدن(16)، به جدلی گسترده کشیده شود. جدل آنان بر سر گرد بودن زمین به اندازه گیری خمش آب روی کانال الد بدفورد(17) در انگلستان هم کشیده شد. آنان یک شرط بندی عمومی انجام دادند، که البته والاس در آن برنده شد. همپدن از پرداخت مبلغ شرط خودداری کرد و کار به دادگاه کشید. همپدن والاس را تهدید جانی کرد و در نهایت به زندان محکوم شد. همپدن و پیروانش هرگز قانع نشدند که زمین صاف نیست، و باور به «توطئه زمین گرد» حتی تا امروز هم ادامه دارد.

دانشمندان هرگز با باورمندان به زمین صاف یاآنان که فکر می کنند زمین 4004 سال قبل از میلاد مسیح به وجود آمده، به اجماع نخواهند رسید. احتیاجی هم به این امر نیست. بهترین کاری که علم می تواند بکند ایجاد درجه ای از اجماع مشخصا تعریف شده بین دانشمندانی است که نتیجه گیریشان را بر اساس داده های عملی انجام می دهند. برخی فلاسفه متنفذ علم تلاش برای رسیدن به اجماع را تایید نمی کنند. آنها بر برنامه های تحقیقی متعارض با یکدیگر، جابجایی پارادایم، و انقلابهای علمی تاکید می کنند. اگرچه چنین وقایعی در تاریخ علم رخ داده اند، اما به هر حال استثنا هستند. اکثر رشته های علمی در اکثر مواقع با انباشتن تدریجی و منظم دانش پیشرفت می کنند. این دانش را متخصصین در زمینه مزبور پذیرفته اند و به رسمیت شناخته اند. مخالفتی که در ریشه در مذهب یا نگرانی های ایدئولوژیک داشته باشد پذیرفتنی است و اصلا بخشی از پروسه سیاسی دموکراتیک به حساب می آید، اما چنین چیزهایی نباید مانع شوند که دانشمندان به اجماع برسند، به خصوص در زمانهایی که این اجماع توجیه پذیر باشد.

بازبینی توسط همکاران(18)
فرایند بازبینی توسط همکاران در مجلات علمی نقشی اساسی در تعیین اینکه کدام یافته های علمی ارزش قرار گرفتن در اجماع علمی راجع به موضوع مورد بحث را دارند، بازی می کند. به همین ترتیب، این فرایند یک هدف برای تئوریسین های توطئه است. همکاران بازبین معمولا ناشناس باقی می مانند، که اینطور القا می کند که آنها می خواهند چیزی را پنهان کنند. اغلب نامهای نویسندگان از مطالعاتی که باید بازبینی شوند، حذف می شوند. اما بازبینان، خود متخصصان همان زمینه هستند و در بیشتر اوقات می توانند حدس بزنند نویسندگان چه کسانی بوده اند. بازبینان در چنان موقعیتی نیستند که بتوانند تقلب را کشف کنند؛ آنها امکان تکرار آزمایشها یا تحلیل داده ها را ندارند. همچنین ممکن است مقالاتی که بر ضد دانش مرسوم یا اجماع سیاسی در زمینه کاریشان باشند را رد کنند. جایگزین مناسبی هم برای بازبینی توسط همکاران پیشنهاد نشده. اما با شفاف تر کردن فرایند بازبینی می توان به بهبودش کمک کرد. مثلا می توان نظرات بازبینان و مجموعه داده های اولیه را روی اینترنت قرار داد.

اعتبار بازبینی توسط همکاران، در مشاجره اخیر بر سر گرم شدن زمین، زیر سوال رفته است. چون بازبینان از میان گروه کوچکی از متخصصین انتخاب می شوند که گرایش سیاسیشان مشخص است. گماردن هیاتهایی از دانشمندان برجسته برای بازبینی بدنه تحقیقاتی در زمینه مورد نظر می تواند گام بزرگی به سمت بازتولید اعتبار از دست رفته باشد. هیاتهای بازبینی باید به تمام مجموعه داده ها دسترسی داشته باشند. همچنین باید زمان و متخصصین به میزان مورد نیازشان در اختیارشان قرار گیرد تا بتوانند در صورت لزوم تحلیلهای خودشان را هم انجام دهند. نمی توان  توقع چنین کارهایی را از بازبینان داوطلب یک ژورنال داشت. مهم هم هست که این بازبینان به متخصصان صاحب صلاحیت فرصت ابراز دیدگاه متفاوتشان را بدهند، البته تا زمانی که این دیدگاهها بر مبنای تحلیل علمی داده های مناسب باشند و نه صرفا انتقادات جدلی. به هر حال هر چقدر هم که این هیاتها کارشان را خوب انجام دهند، مورد حمله تئوریسین های توطئه قرار خواهند گرفت.

اگر کمیسیون های علمی مزین به روبان آبی(19) یافته های تحقیقات اولیه را تایید کنند، بیشتر مردم قانع خواهند شد. اما برخی متعصبین ممکن است به منطق آبشاری(20) پناه ببرند و ادعا کنند هیات بازبین هم جزیی از توطئه است. منطق آبشاری به راحتی این قابلیت را دارد که به عدم اعتماد عمومی در مورد هر چیزی که منبعی مربوط به جریان اصلی یا منابع نخبه گفته باشند، دامن بزند. در گذشته، مطالعات روانکاوی اجتماعی آشکار کردند که چنین باورمندی عمومی در مورد توطئه ها در بین افرادی رواج دارد که از نخبگان و نهادهای جامعه شان بیزارند، و باور دارند که شرایط برایشان سخت تر خواهند شد و مسوولین اصلا بهشان اهمیتی نمی دهند.

مم توطئه می تواند یک بحث خشک علمی را به درامی انسانی تبدیل کند که در آن بدکاران را باید افشا و بدنام کرد. دانشمندان برای شرکت در چنین مباحثاتی تعلیم ندیده اند و دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم آنها در چنین امری می توانند همیشه موفق باشند. اگر خود دانشمندان نسبت به موضوع احساسی فکر کنند، ممکن است خودشان هم در دام مم توطئه بیفتند. وقتی دانشمندان تسلیم وسوسه «پاسخ دادن آتش با آتش» می شوند، ریسک از دست رفتن اعتبارشان به عنوان متخصص ایجاد می شود. ممکن است وسوسه شوند که در مورد یافته هایشان در رسانه های جمعی اغراق کنند و برای این کار از نمودارهایی استفاده کنند که احتمالات بسیار خاص را هم پوشش دهند. هر چند این امر در کوتاه مدت می تواند موثر باشد، اما اگر ترس و وحشتی که امروز در افکار عمومی ایجاد میشود، فردا با یافته های جدید رد شود، افکار عمومی احساس فریب خوردگی خواهد کرد و باور عموم به علم تضعیف می شود. در جو سیاسی امروز، دانشمندان باید برای انتشار یافته هایشان در مورد موضوعات بحث برانگیز دقت زیادی به خرج دهند. آنها باید اطمینان حاصل کنند که یافته هایشان کاملا مورد بازبینی قرار گرفته و مجموعه داده هایشان را دیگران هم می توانند تحلیل کنند.

تصمیمات سیاسی جبرا منعکس کننده علایق اقتصادی و نگرانی های احساسی خواهند بود. گاهی این چیزها در تعارض با صلاحدیدهای دانشمندان قرار می گیرند. اما دانشمندان اگر از مم توطئه و سایر ابزارهای کلامی اجتناب کنند، می توانند موثرتر باشند. در عوض آنها باید کار علمیشان را به وضوح از موضع سیاسیشان به عنوان شهروند جدا کنند.


پانویسها:
(1) برای آشنایی بیشتر با مفهوم مِم اینجا را ببینید:
en.wikipedia.org/wiki/Meme
به طور خلاصه مم همان کاربردی را در فرهنگ دارد که ژن در ژنتیک
 (2) ارتدکس: راست دینی، در محاورات روزمره به عقیده یا موضعی گفته می شود که خود را منتسب به پذیرفته شده ترین و ریشه دارترین دیدگاهها بداند. هرچند ارتدوکس اسم یک فرقه مسیحیت هم هست، اما فکر نمی کنم فرقه ای مذهبی در جهان باشد که پیروانش خود را اصیل ترین و نزدیکترین به حقیقت در بین سایر فرق ندانند. به این ترتیب همه فرقه های مذهبی خودشان را ارتدکس می دانند. اما در سیاست و اجتماع، ارتدکس بودن به همان معنای گفته شده است.
 (3) کمیسیون سه جانبه: یک سازمان خصوصی که برای تحکیم روابط بین آمریکا، اروپا و ژاپن تاسیس شده است.
(4) Cascaded logic
(5) CDC : Centers for disease control and prevention
(6) GM: Genetically modified foods
 (7) Nature
(8) herd mentality
(9) Pulsar
(10) Intergovernmental Panel on Climate Change
(11) Op-ed page
http://en.wikipedia.org/wiki/Op-ed
صفحه ای که در آن خوانندگانی که با نظر ویراستاران مجله مخالفند، نظراتشان به چاپ می رسد.
(12) http://en.wikipedia.org/wiki/Hockey_stick_controversy
منظور این است که در نمودارهای ارائه شده تغییرات آب و هوا تا 1900 تقریبا به شکل یک خط صاف است و بعد ناگهان با شیب تندی به شکل لبه یک چوب هاکی بالا می رود.
(13) medieval warm period
(14) Ice age
(15) Greenpeace:
http://en.wikipedia.org/wiki/Greenpeace
یک سازمان عملگرای طرفدار حفاظت از محیط زیست
(16) Editor of the Truth-Seeker's Oracle and Scriptural Science
Review
(17) http://en.wikipedia.org/wiki/Bedford_Level_experiment
(18) Peer review
(19) http://en.wikipedia.org/wiki/Blue-ribbon_panel
اصطلاحی غیر رسمی برای اشاره به گروهی از اشخاص برجسته که از آنها برای تحقیق یا مطالعه ای دعوت به عمل می آید.
(20) Cascade logic

۲ نظر:

وهاب گفت...

سلام.
ممنون بابت معرفی مفهوم Meme.
این کاهش (reduction) علوم انسانی (علوم اقتصادی، جامعه‌شناسی، سیاست و روان‌کاوی) به علوم پایه (پایه‌ای‌تر) برای من هم لذت‌بخشه.
منتها حرف حسابی زدن تو این حوزه هم سخته. خیلی موقع‌ها چیزی بیشتر از یه تمثیل خشک و خالی ازش در نمیاد. نمی‌دونم آیا واقعا مم‌شناسی (Memetics) می‌تونه مسائل واقعی اجتماعی رو به خوبی مدل‌سازی کنه، گذشته رو توجیه کنه، آینده رو پیش‌بینی کنه، راهکار برای دستکاری Meme‌ها پیشنهاد بده، یا نه.
مثلا تو همین مقاله، نویسنده بدون به کار بردن اصطلاح Meme هم می‌تونست در مورد "توطئه" همین حرف‌ها رو بزنه. عملا استفاده‌ای از Meme نکرده.
شما مورد درست‌درمونی از کاربردهای Memetics سراغ دارید؟

NightFall گفت...

ممنون از نظر شما.
راستش من هم مطالعه خاصی راجع به مم نداشته ام. یادم است ریچارد داوکینز در یکی از کتابهایش از آن به عنوان معادل فرهنگی مفهوم ژن استفاده کرده. اما خود او هم معترف بود کارش مبنای علمی دقیقی ندارد و یک جورهایی گمانه زنیست. از سایر کارهایی که در این زمینه شده باشد اطلاعی ندارم.

اما خوبی استفاده از مم این است که یک جورهایی تکنیکال! است. مم در جامعه پخش میشود با مم های دیگر ترکیب میشود یا در تعامل است و ممکن است دچار دگردیسی و تغییر شکل بشود و باز بنوعی دیگر دوباره در جامعه حضور پیدا کند. برای مثال در کشور ما هم مراجعه به متخصص فن مورد پسند قرار میگیرد، اما مسلما یک «مم» نیست. یعنی جامعه ما یا بخشی از آن به این کار بعنوان یک راه حل یا رفتار فرهنگی-اجتماعی نگاه نمیکند.

با شما موافقم که در حوزه علوم اجتماعی حرف زدن دشوارتر است. خود نویسنده هم معترف است که دانشمندان این حوزه ها اعتبارشان کم شده و احتمالا این بخاطر «زیاد شدن دست» و تولید بیشتر محتواهای ضعیف و پیش بینی های پرت و غلط بوده در حالیکه علوم پایه و کاربردی مرتبا در حال تغییر حتی زندگی روزمره ما هستند.